ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
«جوردن تایلور» در یک سانحه راننگی
جمجمهاش از ستون فقراتش جدا شد که در
دنیای پزشکی به آن «قطع ارتوپدیک سر»
میگویند. در این مواقع مجروح یک درصد
احتمال زنده ماندن دارد اما امید خانواده
ی تایلور و دعا هایی که مردم پس از شنیدن
داستان جوردن برای او می کردند او را زنده
نگاه داشت.
او بلافاصله پس از حادثه تحت یک عمل جراحی
قرار گرفت که طی آن جراح با یک صفحه فلزی،
چند پیچ و مهره و چند میله پلاتینی جمجمه
را به ستون مهرهها وصل کرد. سه ماه بعد
جوردن از بیمارستان مرخص شد و حالا دوباره
به مدرسه میرود.
آقا و خانم« گیمبل» که بی صبرانه منتظر به
دنیا آمدن دختر های دوقلوی خود بودند، با
یک انتخاب بسیار تلخ و دشوار مواجه شدند .
پزشکان به آنها اطلاع دادند که یکی از
دختران آنها باید بمیرد، در غیر این صورت
هر دو مرده به دنیا خواهند آمد.
دوقلوها دچار سندروم TTTT (Twin-to-twin
transfusion syndrome)بودند شرایطی که در
آن رگ های خونی دوقلوها مشترک است و در
صورت عدم مداخله پزشکی هر دو پس از به
دنیا آمدن می میرند ، اما اگر یکی از این
دوقلو ها در رحم مادر بمیرد دیگری شانس
زنده ماندن دارد. به همین دلیل خانم و
آقای گیمبل باید بین دو دختر خود یکی را
انتخاب می کردند. آنها در حال تصمیم گیری
بودندکه یک پزشک سوئدی آنها را از این
انتخاب تلخ نجات داد. او به همراه یک تیم
پزشکی دوقلوها را در رحم مادر عمل لیزر
کرد تا آن رگهای مشترک را بسوزانند. این
عمل با موفقیت انجام شد و دو ماه بعد هردو
دختر زنده به دنیا آمدند.
«مارتین جونز »42 ساله 10 سال پیش هنگام
کار در یک کارگاه اوراقی و به دلیل پاشیدن
آلومینیوم در چشمانش بینایی خود را از دست
داد . اما چند ماه پیش با یک عمل حراحی
واقعا عجیب بینایی خود را دوباره بدست
آورد. او طی این حادثه دچار 37 درصد
سوختگی شد، چشم چپش تخلیه و چشم راستش
بینایی خود را از دست داد.
متخصصان ابتدا سعی کردند با سلول های
بنیادی نابینایی او را برطرف کنند ، چون
این عمل موفقیت آمیز نبود آنها روش جدیدی
را به کار گرفتند. ابتدا یکی از دندان های
مارتین را کشیدند و بعد آن را فرم دادند و
تراشیدند تا بتوانند یک عدسی مصنوعی روی
آن سوار کنند. پس از آن پزشکان سه ماه
دندان آقای جونز را به گونه های وی پیوند
زدند تا رگ های خونی و بافت زنده در آن به
جریان بیافتد. سپس دندان زنده را به کره
چشم وی منتقل کردند و وی ظرف دوهفته
بینایی خود را بدست آورد. او توانست همسرش
را که 4 سال پیش با او ازدواج کرده بود
دوباره ببیند.
«کاترینا بورجس» 17 ساله، طی یک سانحه ی
رانندگی به قدری مجروح شد که پزشکان معتقد
بودند دیگر هرگز نمی تواند روی پاهای خود
بایستد. او در این حادثه دچار شکستگی
گردن، ستون فقرات، لگن و پای چپ شد و هر
دو ریه او نیز پاره شدند. پزشکان توانستند
با 11 میله آهنی و شمار زیادی پیچ و مهره،
استخوان های او را به هم وصل کنند تا جوش
بخورند. اکنون با گذشت 5 ماه از آن حادثه
استخوان ها ی شکسته جوش خورده اند و
کاترینا دیگر نیازی به مصرف دارو های مسکن
ندارد.
«آلسید مورنوس» به همراه برادرش مشغول شست
و شوی شیشه های یک آسمان خراش در نیویورک
بودند که ناگهان داربست فرو می ریزد و
آنها از طبقه 47 به کف پیاده رو می افتند.
برادر آلسید در جا کشته می شود و خود
آلسید به قدری حالش وخیم بود که پزشکان او
را به اتاق عمل منتقل نکردند و در روی تخت
بخش اورژانس او را عمل کردند. آلسید
مورنوس سه هفته در کما بود و سرانجام روز
عید کریسمس چشم گشود. با توجه به اینکه
احتمال زنده ماندن حتی پس از سقوط از طبقه
چهارم 50 درصد است ، مورناس واقعا خوش
شانس بوده است.
سریلانکایی ها با ساختن بزرگترین فنجان چای دنیا رکورد جدیدی به نام خود ثبت کردند.
آلبرت اینشتین در کودکی دچار
بیماری دیسلسیک بود. یعنی
معنی و مفهوم کلمات و عبارات
را درست تشخیص نمی داد. معلم
آلبرت اینشتین او را عقب
مانده ذهنی، غیر اجتماعی و
همیشه غرق در رویاهای احمقانه
توصیف می کرد، ضمنا وی دوبار
در امتحانات کنکور دانشگاه
پلی تکنیک زوریخ مردود شد!