دانشنامه دانستنی های جهان

بزرگترین، کوچکترین، عجیب ترین، وحشتناکترین، زیباترین، زشت ترین، بلندترین، طویلترین، کوتاه ترین، عمیق ترین.... همه ترین ها

دانشنامه دانستنی های جهان

بزرگترین، کوچکترین، عجیب ترین، وحشتناکترین، زیباترین، زشت ترین، بلندترین، طویلترین، کوتاه ترین، عمیق ترین.... همه ترین ها

بدترین ۱۰ فیلم تاریخ سینما

در طول عمر ۱۰۰ ساله سینما، بی‌شمار فیلم‌های بد وجود داشته است. با اندکی دقت درمی‌یابیم از هر پنج فیلمی که در دنیا ساخته می‌شود، چهار تای آن بی‌ارزش و مهمل است. در مورد آن یکی دیگر هم قدری مشکوکیم! تا به حال هر جا از آثار سینما سخن به میان آمده،‌ اشاره به بهترین‌ها بوده است اما این‌بار ما می‌خواهیم بدترین‌های تاریخ سینما را اعلام کنیم.




▪ زمین میدان جنگ [Battlefield Earth]

به هیچ شکلی نمی‌شود قبول کرد که دانشمندان تا این حد بتوانند آدم‌ها را مغزشویی کنند ولی آقای جان تراولتا به سادگی- و البته با حرارت تمام- موفق شده است کتاب علمی/ تخیلی ال.ران هوبارد را درباره ماجرای خیالی موجودات بیگانه‌ای در هزاره بعد که بر زمین سلطه یافته‌اند، چنین ابلهانه بر پرده نشان دهد. او به نقش مضحک رئیس بخش امنیتی آن موجودات که با زمینی‌ها در ستیز است، گویی ۹ جان دارد و «گودزیلا» را به یاد می‌آورد!
(۲۰۰۰- کارگردان: راجر کریستین).


▪ بتمن و رابین [Batman & Robin]

این خفاش چهارم (با نقش نامناسب جرج کلونی) به کمک رابین بینوا (با نقش نامناسب بعدی برای کریس اودانل) و آرنولد شوارتزنگر فریز شده و همینطور الیشا سیلورستون به ریخت نامربوط بت‌گرل، دست به دست هم داده‌اند و از طریق داستانی "مگو و مپرس" مافوق قهرمانی چون بتمن را نابود کرده‌اند!
(۱۹۹۷- کارگردان: جول شوماکر).


▪ جزیره دکتر مورو [the Island of Dr. Moreau]

حتی اگر کسی هم قصد کند تا یک قصه تخیلی را به کریه‌ترین و فجیع‌ترین وجه ممکن به فیلم برگرداند نمی‌تواند مثل مرحوم فرانکن‌هایمر چنین بلایی سر یک داستان معروف فانتزی بیاورد. نه‌تنها کارگردان در عالم دیگری سیر می‌کرده بلکه مارلون براندو هم با آن قیافه مهیب و هیکل بدقواره و آرایش و پوشش مسخره در نقش دکتر مورو گویا نمی‌دانسته دارد چه می‌کند؟
(۱۹۹۶- کارگردان: جان فرانکن هایمر).


▪ روانی (روح) [Psycho]

معلوم می‌شود اگر شات به شات هم یک اثر کلاسیک را بازسازی کنید، جز خجلت و شرمسازی چیزی نصیب‌تان نمی‌شود! فیلم بزرگ ۱۹۶۰ هیچکاک بدل به فیلمی بی‌آبرو با یک نورمن بیتس احمقانه شده است. تنها امتیاز برجسته نسخه جدید این است که کارگردان هنرمند طوری آن هیچ (به جای جنت‌ لی) را در صحنه حمام زیر دوش نشان داده که آدم خیال می‌کند یک پسربچه ۱۰ ساله است!
(۱۹۹۸- کارگردان: گاس ون سانت).


▪ پستچی [The Postman]

وقتی کوین کاستنر از ساخت آثار هنری غریبی چون «جام حلبی» و «بادی‌گارد» (محافظ) فارغ شد، به کارگردانی و نویسندگی و بازیگری فیلمی رو آورد بر مبنای افسانه نامه‌رسانی و پست در دوران کهن اما همچنان در قالب یک مافوق قهرمان در مقابل مشتی آدم‌بدکار دردسرساز با یک عشق آبکی الکی، به نظر آشنا نمی‌رسد؟ بله، درست حدس زدید. «دنیای آب» است روی خاک!
(۱۹۹۷- کارگردان: کوین کاستنر.)


▪ آرماگدن [Armageddon]

سیاره‌ای به اندازه تگزاس به طرف زمین سرازیر می‌شود و ناسا ماموریتی از قبل معلوم را به عهده ۱۲ مرد خبیث (یا کمتر) می‌گذارد تا این سیاره را دود کنند... این داستان ابلهانه به اضافه شخصیت‌هایی که معلوم نیست از کجا آمده‌اند و تنها شباهتی که ندارند به آدمیزاد است، تا دلتان بخواهد پر از صحنه‌های انفجار و عملیات بی‌ربط است. به همراه صحنه دل‌انگیز عاشقانه میان لیتنیلر و بن‌افلک که واقعا تاریخی است!
(۱۹۹۸- کارگردان: مایکل بی).


▪ هوک [ Hook]

ساده و راحت پیترمن - آن پسربچه‌ای که در هوا پرواز می‌کرد و اتفاقا کارتون خوبی هم بود- در دست استاد تخریب قصه‌های رویا برانگیز، با سر به زمین خورده است. رابین ویلیامز با پروازهایش مضحک است و مضحک‌تر از او داستین‌هافمن است در نقش کاپیتان هوک با دستی که قلاب به آن است و در حقیقت باید گردن کارگردان را هدف قرار دهد!
(۱۹۹۱- کارگردان: استیون اسپیلبرگ).


▪ سولاریس [solaris]
علمی و تخیلی تیره و تار و برداشت سست و لق از حماسه خواب‌آلود آندره‌ای تارکوفسکی به سال ۱۹۷۲ـ هر دو اقتباسی از رمان استانیسلالم ـ در مایه‌های آثار هنری سبک ۷۰ و شاید هم نگاه به مسابقه برای اسکار، به نظر می‌رسید نسخه جدی و روانکاوانه فیلم معروف «روح» (‌Ghost) باشد. قصه سردرگم آن نشان می‌داد یک روانکاو تنها (جورج کلونی) وارد یک ایستگاه ماهواره‌ای شده و در آنجا همسرش (ناتاشا مک‌المون) را می‌یابد، زنی که سال‌ها قبل خود را کشته است.
آیا این زن واقعا دوباره به زندگی بازگشته؟ یا توهمی از ذهنیت آن مرد است؟ یا سایه‌ای از ماوراءالطبیعه که به وسیله سیاره سولاریس نمودار شده است؟ اما فیلم ساکن و خشک و بی‌معنا در این زمینه تراژیک رمانتیک پایان می‌گیرد
(۲۰۰۲ – کارگردان: استیون سودربرگ).


▪ پدرخوانده، قسمت سوم [The Godfather Part ۳]

طفلکی آل‌پاچینو سرگردان در میان موضوعی که با هزار من سریش هم به هم نمی‌چسبد در قالب مایکل کورلئونه از پا افتاده و کوپولا که بیهوده ارزش دو «پدرخوانده» قبل را هم زیر سوال می‌برد. نطفه‌ای بدون رابرت دووال با یک سوفیا کاپولای متلاشی که مُرده به دنیا آمده است!
(۱۹۹۰ – کارگردان: فرانسیس فورد کوپولا).


▪ جنگ ستارگان: اپیزود ۱ و ۲ و ۳ [Star Wars: Episode ۱.۲.۳]

هنوز سه‌گانه اول فراموش نشده، آقای لوکاس پشت‌بند آنها و تکرار همان الگو، سه تای دیگر پخت کرد! یکی «تهدید شبح» با وقایع مجهول و بازگشت به اول قصه با اسکای واکر ۹ ساله به اضافه ملکه سابق سیاره خاموش و یک جانور زشت، دومی «حمله کلون‌ها» و ادامه قصه که سرگرم نمی‌کرد هیچ بلکه آدم را شدیدا عصبی می‌کرد با قصد و منظوری نامعلوم که نشان می‌داد داستان‌گویی در سینما چقدر پسرفت کرده است و سومی «انتقام سیت» فیلمی بود با دیالوگ‌های بی‌معنا و شخصیت‌های بی‌حس‌ و حال و البته اسپشل افکت‌های بی‌‌تفاوت و بدون تاثیر
(۲۰۰۱ – ۲۰۰۳ – ۲۰۰۵ – کارگردان: جورج لوکاس)

 

منبع : سینمای ما
نظرات 1 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 00:28

واقعا چرا تولید فیلم های مذخرف و سطحی به خصوص فیلم های کمدی هر روز داره بیشتر میشه ؟اما شاید امثال جیمز کارون آمریکا رو و اصغر فرهادی کشور ما رو بالا بکشن هر چند که آمریکا وضعیت خیلی بهتری داره...

سارای عزیز
شاید بینندگان همچو فیلمها زیادتر باشه و یا هم هزینه ساخت شان کمتر باشه،‌ بدین خاطر آنها را میسازند.

ولی آنچه فرهادی عزیز به میهن آورد، افتخاریست برای همه کشور و همه فارسی زبانان جهان که فیلم فارسی جایزه بهترین فلم سال را از‌ آن خود کند....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد